صبور باش!

ساخت وبلاگ

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدالله رب العالمین

سلام،
امروز سومین روزیه که تب ولرز دارم و میگن آنفولانزا ممکنه باشه، در هر صورت خدارو شاکرم و برای همه بیمارا دعا میکنم که ان شاءالله سلامتیشون رو بدست بیارن.
قبل بحثم چند نکته رو باید به خودم یادآور و متذکر بشم.
اینکه همه امور به دست خداست، اینکه مالک همه چیز خداست، اینکه منو شما مسافر و هم دوره ای هستیم در این زمان و در این دنیا!
اینکه ما مالک هیچ چیز و هیچ کس نیستیم!
اینکه مسافرت ما در این دنیا خیلی کوتاهه و ابد در پیش داریم، بازگشت به اصل و خانه و وطن در پیش داریم.
اینکه ما از قبل اومدنمون به این دنیا چیزی به یاد نداریم و روزی به یاد خواهیم آورد.
اینکه از حق ناس باید ترسید!!!
---------
چند وقت پیش رفتم نونوایی نون بگیرم، نونوایی دو تا صف داره، یه صف ۲٠٠٠ و یه صف هم ۲٠٠٠ به بالا.
معمولا اینجوریه که کسی ۱٠٠٠ تمن یا کمتر نون بخواد دیگه صف نداره مگر اینکه چند نفر باشن که ۱٠٠٠نون بخوان.
من ۱٠٠٠تمن نون میخواستم رفتم نزدیک صف ۲٠٠٠ که ببینم غیر منم کسی هست که ۱٠٠٠ بخواد.
دو نفر تو صف ۲٠٠٠ بودن دیدم نفر جلویی کارت کشید حدود ۶-۷ هزار (بعضیا به خیال خودشون زرنگ بازی در میارن، نون زیادی میخوان میبینن این صف خلوتتره میان تو صف ۲٠٠٠ می ایستن)
بعد اینکه کارتشو کشید بهش گفتم بی زحمت کارت خوان رو بدین منم کارتم رو بکشم که دیدم نفر دوم پشت سرش گفت ما تو صفیم، پرسیدم شما ۱٠٠٠تمن نون میخواین گفت نه من ۲٠٠٠ میخوام، گفتم خب پس من ۱٠٠٠میخوام.
گفتش نه! هزار و دو هزار هیچ فرقی ندارن باید بیای تو صف!
گفتم باشه اشکالی نداره کارتمو بکشم میام تو صف، گفتش نه من هنوز کارت نکشیدم!
منم گفتم باشه من عجله ای ندارم.
چند نفر از کسایی که اونجا بودن خیلی ناراحت شدن از برخورد این شخص با من، اومدن و گفتن ۱٠٠٠تمن نون که اصلا صف نداره، نوبت نداره! این چه حرفیه که ۲٠٠٠و ۱٠٠٠ فرقی نداره؟؟! و...
خلاصه بهشون گفتم هیچ اشکالی نداره، من عجله ای ندارم هر وقت این اقا نونشونو گرفتن من بعدش میگیرم.
چند دقیقه ای گذشت و این آقا نه کارت میکشید نه میزاشت من کارت بکشم.
باز یکی دو نفر که تو صف ۲٠٠٠به بالا بودن اومدن و گفتن ۱٠٠٠ تمن نون که بدون نوبته، چرا تو صف وایسادی بیا برو جلو نونتو بگیر.
باز هم بهشون گفتم هیچ اشکالی نداره، من عجله ای ندارم.
یکشون رفت کارت خوان رو برای من آورد و گفتم بزارین این آقا اول کارتشو بکشه، که آقاهه کارتو از دستم گرفتم و کشید و بعدشم کارتخوان داد اون شخص کارتشو کشید.
این قضیه اونایی رو که تو صف بودن ناراحت کرده بود و شاطر رو صدا کردن گفتن آقا این بنده خدا ۱٠٠٠نون میخواد چند دقیقه س اینجا منتظره، شاطرم سه تا نون آماده کرد و گفتش چرا رفتی تو صف؟؟! زودتر میگفتی ۱٠٠٠ میخوای!
منم گفتم شاطر دستت دردنکنه ولی این آقا زودتر از من اومدن.
خلاصه اینکه شاطر چنتا نون دیگه اضافه کرد و به اون آقا داد و رفت.
یه بنده خداییم سریع رفت از شاطر سه نون گرفت آورد به من داد و گفت باز هم تو بودی که صبر کردی و تحمل کردی!
گفتم نه بابا! چه اشکالی داشت، منم عجله ای نداشتم.
میخوام بگم یه قضیه ای که میتونست به جر و بحث و جدال و عصبانیت و ناراحتی و... ختم بشه با مدیریت و کنترل درست نهایتا به اتفاقی تاثیر گذار ختم شد.
نتیجه گیریش با شما...


در پناه حق...

شنبه سی ام مهر ۱۴۰۱ | 23:10 | احسان  | 

ساده باش و ساده زندگی کن... ...
ما را در سایت ساده باش و ساده زندگی کن... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0ehsan-aramesh0 بازدید : 95 تاريخ : يکشنبه 2 بهمن 1401 ساعت: 19:29